به نام خدا
رد نگرش هاى انحرافى درباره ذکر
همانند بسیارى از معارف اسلامى و قرآنى و مطالب حق ، در مورد بحث ذکر نیز انحراف ها و کج اندیشى هایى وجود دارد و در هر دو حوزه فهم و عمل افراط و تفریطهایى صورت مى پذیرد، از یک سو افراد سطحى نگرى را مى بینیم که بدون توجه به محتوا و معناى ذکر و حتى بدون توجه به خداوند و تنها بر اساس عادت ، تسبیح دست مى گیرند و ذکر مى گویند. این دسته که توجهى به معنا و محتواى ذکر ندارند، مى پندارند که با صرف گفتن اذکار و اوراد به وظیفه خود عمل کرده اند و به سبب آن قرین سعادت و نیک بختى مى گردند و مشکلاتشان مرتفع و گناهانشان بخشوده مى شود.
در مقابل ، کسانى اساس ذکر را زیر سؤ ال مى برند و آنچه درباره ذکر گفته مى شود را ساخته و پرداخته ذهن افراد مقدس مآب مى داند و مى گویند آنها براى این که از زیر بار مسؤ ولیت ها و وظایف اجتماعى شانه خالى کنند، در گوشه اى مى نشینند و به خواندن دعا و ذکر مشغول مى گردند، در حالى که این عمل جاى تکالیف واجب را نمى گیرد و با ترک واجب تقربى حاصل نخواهد شد.
هر دوى این گرایش ها انحرافى و غلط است . طبق آنچه ما در باب حقیقت ذکر گفتیم . حقیقت ذکر مربوط به دل و قلب است . اذکار لفظى نیز از آن رو که حکایت گر حالت توجه قلبى به خداوند هستند ذکر نامیده شده اند. از این رو اگر ذکر لفظى حالى از توجه قلبى و همراه با توجه درونى نباشد، در حد لقلقه زبان باقى مى ماند. راستى چگونه ممکن است کسى که در حالى ذکر لفظى و زبانى چشم به نامحرم دوخته ، یا به موسیقى حرام گوش مى دهد و یا بر علیه برادر مؤ من خود توطئه مى کند، مشغول یاد خدا باشد؟! چنین کسى با ذکر و یاد خدا بیگانه است ، آن تنها طبق عادت روزمره خود لحظاتى را به لقلقه زبان مى گذارند، بدون این که توجهى به معناى ذکر داشته باشد و توجه قلبى او به خداوند برانگیخته گردد.به واقع ، او با این کار معارف و ارزش هاى الهى را به بازى و مسخره گرفته است و خود و دیگران را فریب مى دهد.
عده اى تصور مى کنند که تکرار یک سرى الفاظ و اذکار، بدون توجه به محتوا و معناى آنها و بدون توجه قلبى به خداوند، به آنها کمال و تعالى مى بخشد و عمل آنها از جهاد در راه خدا نیز برتر است ! غافل از این که ذکرى که طبق عادت انجام مى گیرد و از حد لقلقه زبان فراتر نمى رود سودى به حالشان نمى بخشد. ذکر وقتى ارزش دارد که همراه با توجه و حضور قلب باشد و فرد را از گناه و عصیان باز دارد. کسى که به معصیت و گناه مشغول نیست از کسى که به خداوند توجه دارد و خداوند را ناظر و حاضر مى بیند و معصیت سر زند. هنگامى معصیت از فرد سر مى زند که از خداوند غافل گشته و او را فراموش کرده باشد. در این حال تفاوت نمى کند که زبانش به گفتن ذکر مشغول باشد یا نباشد. از این رو، مضمون برخى از روایات این است که ذاکر خدا کسى است که از خداوند اطاعت کند و غافل کسى است که معصیت کند گر چه نماز و روزه او فراوان باشد. کسى که فراوان قرآن مى خواند و روزه مى گیرد و نماز مى گزارد و در عین حال معصیت مى کند، غافل است و تنها بر طبق عادتى روزمره به آن اعمال مى پردازد. ذاکر حقیقى کسى است که قلبا به خداوند توجه دارد و عملا خداى را اطاعت مى کند و از مصیت او سرباز مى زند. معصیت با توجه به خدا و ایمان سازگار نیست . بر خلاف تصور افراد مقدس مآب کج اندیش که جاهلانه به معارف الهى مى نگرند و هر چیزى را به دل خواه و میل و سلیقه خود تفسیر مى کنند، ذکر خدا، گفتن تند و سریع یک سرى الفاظ و تکرار آنها بدون توجه قلبى نیست . ذکرى که براى ظاهر سازى و فریب کارى مردم انجام مى گیرد، ذکر نیست . ذکرى که باعث کمال و تعالى انسان مى گردد و در آیات و روایات از آن ستایش شده ، توجه قلبى به خداوند است نه ذکرى که از لقلقه زبان فراتر نمى رود.
از سوى دیگر، چنان که اشاره داشتیم ، عده اى بیگانه با فرهنگ اسلامى ، گفتن ذکر را خالى از فایده و واقعیت مى دانند و بر این باورند که این اذکار را مقدسین و مذهبى ها براى بازار گرمى و رواج کار خود درست کرده اند. این نگرش کسانى است که فرهنگ و بینش اسلامى ندارند و از حقیقت انسان و کمال او بى خبرند. آنان ارزش واقعى انسان را نمى دانند و تصور مى کنند که ارزش هاى انسانى صرفا همان ارزش هایى است که مادیین مطرح مى سازند. براساس چنین نگرشى ، آنان ذکر و عبادت را یک سرى آداب و رسومى تلقى مى کنند که نقشى در کمال واقعى انسان ندارند.
مواجهه ما با این افراد باید مبنایى باشد. ابتدا باید اسلام و قرآن را بر آنان عرضه کنیم . اگر واقعا به اسلام و قرآن معتقد باشند طبیعى است که باید لوازم این اعتقاد را بپذیرند؛ و از جمله لوازم این اعتقاد، باور داشتن عبادت ، دعا و ذکر خداوند است . اما اگر اسلام و قرآن را قبول نداشتند، باید با دلایل عقلى براى آنها حقیقت و کمال انسان و مسیر رشد تعالى او را ثابت کنیم .
توضیح فزون تر این که ، ما معتقدیم ذکر حرکت به سوى خدا کمال نهایى انسان ، و راهى جهت رسیدن به قرب الهى است . این باور و اعتقاد بر یک سرى پیش فرض ها و اصول موضوعه قطعى و مسلم بنیان نهاده شده که بررسى آنها فرصت زیادى طلبد و البته نباید از نقد و بررسى آن اصول و اعتقادات مبنایى پروا داشت و خط قرمز برگرد آنها کشید.از جمله آن اصول موضوعه این است که ما معتقدیم موجودى به نام خدا وجود دارد که واجد و موجد هر کمالى است . هم چنین از جمله آنها این است که انسان روحى دارد که حقیقت او را شکل مى دهد و آن روح داراى تکامل است . کمال حقیقى انسان نیز مربوط به روح او است و بدن صرفا ابزارى است براى تکامل روح ، بر اساس فرهنگ اسلام و قرآن ، کمال انسان مرتبه اى است که قرب الهى نامیده شده است . بر همین اساس ما معتقدیم کارى براى کمال و سعادت انسان مفید است که در جهت نزدیکى و تقرب به الله باشد. تعبیر قربة الى الله در بین همه مسلمان ها در هر شهر و روستایى شایع و رایج است . نزدیکى به خدا نیز فیزیکى و جسمانى و حرکت از نقطه اى به نقطه دیگر نیست ، بلکه روحانى و قلبى است . این روح انسان است که باید به خداوند نزدیک گردد. روح نیز از سنخ علم ، معرفت و آگاهى است و خصیصه ذاتى آن ، درک و فهم و شناخت است .
در تعریف جسم مى گوییم . جسم چیزى است که داراى طول و عرض و عمق است . اما در تعریف روح مى گوییم . روح موجودى است داراى درک .
فصل ممیز روح درک است و حقیقت آن با درک تواءم است . حرکت و رشد روح در گرو علم و آگاهى و توجه است . سقوط روح نیز ناشى از ضعف شعور، آگاهى ، علم و توجه است و بنابراین چنین موجودى اگر بخواهد به سوى خداوند حرکت کند و به او نزدیک شود.باید توجهاتش به خداوند فزونى گیرد و بلکه دایمى گردد. توجهات روح به خداوند، در حقیقت قدم هایى است که روح براى رسیدن به خداوند بر مى دارد. هر قدر این توجهات قوى تر باشد و انسان در دعا و نیایش و بلکه در رفتار ظاهرى توجه بیشترى به خداوند داشته باشد و بیشتر رضا و قرب او را مد نظر گیرد، به خداوند نزدیک تر مى شود. در مقابل ، هر قدر توجهات روح به خداوند کمتر و ضعیف تر باشد از خداوند دورتر مى گردد. هر قدر روح به دشمنان خدا و شیطان نزدیک تر گردد و در راه هاى شیطانى گام بردارد، بیشتر از خداوند فاصله مى گیرد.
حاصل سخن این که : حرکت تکاملى انسان با دل صورت مى پذیرد و حرکت دل همان توجهات دل است . از این رو حقیقت حرکت انسان در گرو توجه و ذکر است و حقیقت ذکر نیز توجه و آگاهى به خدا است نه صرف لفظ و گویش . بدین ترتیب حقیقت سیر انسان همان توجهات او است . این سخن بسیار فراتر از مطالبى است که در فواید ذکر آمده است (مثل این که گفته مى شود ذکر موجب آرامش روح است ، یا انسان را از گناه باز مى دارد، یا او را به پاداش و ثواب مى رساند و از آتش دوزخ مى رهاند) ؛ چرا که هم ذکر و هم آنچه به عنوان فایده آن برشمرده مى شود، همه وسیله اند و هدف و مطلوب چیزى فراتر از آنها است . هدف قرب خداوند است و ذکر همان راهى است براى رسیدن به قرب خدا. فواید بر شمرده شده و براى ذکر نیز این چنین هستند و اصالت ندارند. اصالت تنها از آن قرب خدا است . با این تحلیل در مى یابیم که تکامل حقیقى انسان بدون یاد خدا تحقق نمى یابد.
خداوند در قرآن مى فرماید؛
و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تکن من الغافلین ؛ (25) و در دل خویش ، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس ، بى صداى بلند، یاد کن و از غافلان مباش .
سپس در آیه بعد، در بیان علت امر به یاد خداوند مى فرماید:
ان الذین عند ربک لایستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون ؛ به یقین کسانى که نزد پروردگار تو هستند از پرستش او تکبر نمى ورزند و او را به پاکى مى ستایند و براى او سجده مى کنند.
از این دو آیه ، ظاهر مى شود که قرب به خدا تنها به وسیله یاد و ذکر او حاصل مى آید و به وسیله ذکر است که حجاب هاى حایل بین بنده و خداوند بر طرف مى شود. اگر ذکرى در کار نمى بود، همه موجودات در نزدیکى و دورى نسبت خداوند یکسان بودند و از این نظر هیچ اختلافى بین موجودات نبود که یکى به او نزدیک تر باشد و دیگرى دورتر.
.: Weblog Themes By Pichak :.